بده کردن

لغت نامه دهخدا

بده کردن. [ ب َ دَ / دِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول ، کسی را کنفت کردن و او را بد وانمود کردن. ( لغات عامیانه جمالزاده ). از چشم انداختن و بد جلوه گر ساختن خود یا دیگری را در نزد کسی : فلان مرا در پیش فلان کس بده کرد. من خود را پیش فلان بخاطر تو بده کردم.

فرهنگ فارسی

در تداول کسی را کنفت کردن و او را بد وا نمود کردن از چشم انداختن و بد جلوه گر ساختم خود یا دیگری را در نزد کسی .

پیشنهاد کاربران

بپرس