بدنژاد. [ ب َ ن ِ ] ( ص مرکب ) بداصل و فرومایه. ( آنندراج ). بداجداد. ( ناظم الاطباء ). هجین. قهمد. ( منتهی الارب ). نانجیب. ناپاکزاد. ( یادداشت مؤلف ) : شود رنج این تخمه ما ببادبگفتار تو کهتر بدنژاد.فردوسی.گذشتی ازو گر بدی پاکزادبدی در میانش اربدی بدنژاد.( گرشاسب نامه ).|| اسبی که پدرش عربی و مادرش ترکی باشد. ( ناظم الاطباء ).