بدنهاد

/badnahAd/

مترادف بدنهاد: بدذات، بدسرشت، بدنفس، بدطینت، ناپارسا، ناخلف

متضاد بدنهاد: خوش جنس، خوش طینت

معنی انگلیسی:
ill-set, ill natured, iniquitous, insignificant, malevolent, malicious, malignant, mephistophelean, vicious, wicked

لغت نامه دهخدا

بدنهاد. [ ب َ ن ِ / ن َ ] ( ص مرکب ) بدگهر و بدسرشت. ( آنندراج ). خائن و نمک بحرام و مفسد. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

بدسرشت، بدبنیاد، بدطینت، نانجیب
( صفت ) بد سرشت بد طینت بد ذات .

فرهنگ عمید

۱. بدسرشت، بدبنیاد، بدطینت.
۲. نانجیب.

مترادف ها

malign (صفت)
بد نهاد، بدخیم

ill-sorted (صفت)
ناسازگار، ناجور، نا مناسب، بد نهاد، ناخوشایند

malevolent (صفت)
بد نهاد، نحس، بدخواه

فارسی به عربی

حقود , موذی

پیشنهاد کاربران

بدجهش. [ ب َ ج َ هَِ ] ( ص مرکب ) بدسرشت. بدخلقت. بدطبیعت. بدبخت :
چو آن بدجهش رفت نزدیک شاه
ورا دید، بنده درِ پیشگاه.
فردوسی.
بَد رَگ
بد نهاد= بد سرشت
بد ذات

بپرس