بدمموم

لغت نامه دهخدا

بدمموم. [ ب َ م ِ مو ] ( اِ ) بلغت زند و پازند بمعنی ترسیدن و رمیدن باشد.( برهان قاطع ) ( آنندراج ). ترس و رمیدن باشد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). ترس و رم و فرار. ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

بپرس