بدمعاملتی

لغت نامه دهخدا

بدمعاملتی. [ ب َ م ُ م َ / م ِ ل َ ] ( حامص مرکب ) بدمعاملگی. بدرفتاری : اهل قم شکایت کردند از بدمعاملتی عمال که در اندک مدتی پیاپی به قم آمدند و هر کس که می آمد مال آن زیاده می کردند. ( تاریخ قم ص 104 ). دیگرباره دهاقین از احوص و بدمعاملتی او با ایشان شکایت کرد. ( تاریخ قم ص 245 ).

پیشنهاد کاربران

بپرس