بدلقا


مترادف بدلقا: بدمنظر، زشت، زشت رو، کریه، کریه المنظر ، بدترکیب، بدشکل، بدگل

متضاد بدلقا: خوش لقا، خوش منظر، زیبا، خوش نما، خوشگل

لغت نامه دهخدا

بدلقا. [ ب َ ل َ / ل ِ ] ( ص مرکب ) زشت. ( ناظم الاطباء ). زشت. بدمنظر. ( فرهنگ فارسی معین ). || بی فایده. بی مصرف. ( از ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ فارسی معین ) :
وصف او فانی و ذاتش در بقا
زین سپس نی کم شود نی بدلقا.
مولوی ( مثنوی چ خاور ص 200 ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - زشت بد منظر. ۲ - بی فایده بی مصرف .

پیشنهاد کاربران

بپرس