بدقول
مترادف بدقول: بدعهد، پیمان شکن، سست پیمان
متضاد بدقول: خوش قول
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
بی وفا، سست پیمان، بی ایمان، بدقول، نقض ایمان
سست پیمان، بدقول
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
بدزینهار. [ب َ ] ( ص مرکب ) بدعهد. بدپیمان. عهدشکن :
کنون دانم که خود یادم نیاری
که هم بدمهر و هم بدزینهاری.
( ویس و رامین ) .
کنون دانم که خود یادم نیاری
که هم بدمهر و هم بدزینهاری.
( ویس و رامین ) .
دروغگو، کسی که وعده دهد ولی بر خلاف آن عمل کند.