بدقلقی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- بدقلقی کردن ؛ بدخویی نمودن. ناسازواری کردن. ( یادداشت مؤلف ).
مترادف ها
چموشی، بدقلقی، ایجاد سر و صدا و اشوب
پیشنهاد کاربران
ناسازگاری، ناسازواری
تاهمواری
عدم سازش، ناسازشی
خود رایی، خود سری
بدسلوکی. بدرفتاری
تاهمواری
عدم سازش، ناسازشی
خود رایی، خود سری
بدسلوکی. بدرفتاری
ناسازگاری کردن
بد خلقی، بد اخلاقی