بدفوز

لغت نامه دهخدا

بدفوز. [ ب َ ] ( اِ ) اندرون دهان. ( از برهان قاطع ) ( از آنندراج ). اندرون دهان و پیرامون دهان و گوشه های لب و زنخ. ( ناظم الاطباء ). بتفوز. پتفوز :
دایه ای کو طفل شیرآموز را
تا به نعمت خوش کند بدفوز را
گر ببندد راه آن پستان برو
برگشاید راه صد پستان برو.
مولوی.
زین گذر کن ای پدر نوروز شد
خلق از اخلاق خوش بدفوز شد.
مولوی ( مثنوی ).

فرهنگ فارسی

اندرون دهان اندرون دهان و پیرامون دهان و گوشه های لب و زنخ .

پیشنهاد کاربران

بپرس