بدعنق
/bad~onoq/
مترادف بدعنق: اخمو، بداخلاق، بدخلق، بدخو، ترشرو
متضاد بدعنق: خلیق، خوش اخلاق
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
در تداول عوام کج خلقی سخت بدخویی .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. متکبر.
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
نچسب ، خشن ، حال بهم زن، بدرفتار
به فردی گفته میشود. که اخمووسازمخالف می زند. یادم کم حرف درخودفرورفته طلبکارازدیگران.