بدطالع


مترادف بدطالع: بخت برگشته، بدبخت، بی طالع، شوربخت

متضاد بدطالع: خوش اقبال، خوش شانس

معنی انگلیسی:
ill-fated, inauspicious, star-crossed

مترادف ها

ill-fated (صفت)
شوم، بدبختی اور، ناموفق، بد بخت، موجب بدبختی، بد طالع

ill-starred (صفت)
بد بخت، بد طالع، بداختر

پیشنهاد کاربران

ستاره سوخته. [ س ِ رَ / رِ ت َ / ت ِ ] ( ص مرکب ) کنایه از مُدْبَر و بداختر. ( آنندراج ) ( بهار عجم ) :
نسوخته ست بهیچ آتشی دو بار سپند
ستاره سوختگان ایمنند از دوزخ.
صائب ( از آنندراج ) .
نظیری نظیراو نتواند گردید. اختری ستاره سوخته ٔ او باشد. ( دره ٔنادره چ شهیدی ص 74 ) . || ( اصطلاح علم هیأت ) سوختن ستاره آن بود که با آفتاب سهم آید و بشعاع آفتاب روشنایی ستاره از میان رود. ( از التفهیم ) .
...
[مشاهده متن کامل]

کور ستاره ، فلک زده

بپرس