بدسگالی

/badsegAli/

مترادف بدسگالی: بداندیشی، بدخواهی، بدسرشتی، بدگویی، بدنهادی، دشمنی، بدنفسی

متضاد بدسگالی: نیک نهادی، نیک خواهی، نیک اندیشی

معنی انگلیسی:
deception, malevolence, malignancy

لغت نامه دهخدا

بدسگالی. [ ب َ س َ / س ِ ] ( حامص مرکب ) بدسگال بودن. مقابل نیکوسگالی. ( فرهنگ فارسی معین ): و با این همه رنج قصد خصمان و بدسگالی دشمنان بر اثر. ( کلیله و دمنه ). کید، مکیدت ؛ بدسگالی. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

بدسگال بودن مقابل نیکو سگالی .

فرهنگ عمید

بداندیشی، بدسگال بودن.

مترادف ها

mischief (اسم)
اذیت، شیطنت، موذی گری، شرارت، بدسگالی

malevolence (اسم)
شرارت، بدخواهی، بدسگالی، بدنهادی

فارسی به عربی

ایذاء , سوء

پیشنهاد کاربران

بدخواه
همه بد سگال و بی دانشند
ز بی دانشی بی دانشند
فردوسی جان❤🌹
بداندیشی، بدنفسی.
دشمنی، بداندیشی.

بپرس