بدرست

لغت نامه دهخدا

بدرست. [ ب ِ دُ رُ ] ( ق مرکب ) بتحقیق.تحقیقاً. بدرستی : و شنودم بدرست که این سرهنگان را سلطان مسعود پوشیده گفته بود که گوش بیوسف می دارید چنانکه بجایی نتواند رفت. ( تاریخ بیهقی ).

پیشنهاد کاربران

بپرس