بدردبودن

پیشنهاد کاربران

بدردبودن ؛ غمگین بودن. اندوهناک بودن :
به پوزش کز آن کرده هستم بدرد
دلی پرپشیمانی وباد سرد.
فردوسی.
ز بهر فزونی نگردم همی
من از بهر دانش بدردم همی.
فردوسی.
دل ما ز بهرام از آن بود سرد
...
[مشاهده متن کامل]

کزآن شاه بودیم یکسر بدرد.
فردوسی.
ز مریم همی بود شیرین بدرد
همیشه ز رشکش دو رخساره زرد.
فردوسی.
خروشان پسر بر پدر روی زرد
برادر ز خون برادر بدرد.
فردوسی.
بدخواه تو بدرد و به اندوه دل بود
تو گر نوی ز رامش و از کام دل نوی .
فرخی.