بدجنس
/badjens/
مترادف بدجنس: بدذات، بدطینت، بدکار، بدکردار، بدنفس، بدنهاد، پاشنه سابیده، شرور، شریر، متقلب، ناتو، ناجوانمرد
متضاد بدجنس: خوش ذات، نیک نهاد، خوش جنس
برابر پارسی: بد نهاد، بد سرشت
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. پست و فرومایه.
دانشنامه عمومی
بدجنس (ترانه تیلور سوئیفت). بدجنس ( به انگلیسی: Mean ) سومین تک آهنگ از آلبوم حالا صحبت کن تیلور سوئیفت، خواننده و ترانه سرای آمریکایی است. ترانه سرای این اثر تیلور سوئیفت و تهیه کنندهٔ آن ناتان چاپمن است. بدجنس در جدول ۱۰۰ آهنگ داغ بیلبورد به رتبه ۱۱ و در ۱۰۰ آهنگ داغ کانادا به رتبه ۱۰ رسید. تیلور سوئیفت پیش از انتشار این اهنگ گفته بود این آهنگ جوابی است برای مردمی که از هر چه او انجام می دهد؛ انتقاد می کنند. [ ۱]
بدجنس در فروشگاه رسمی سوئیفت در دو نوع بسته بندی ویژه منتشر شد که نوع اول شامل تی شرت و سی دی این آهنگ و امضای تیلور سوئیفت[ ۲] و نوع دوم با بسته بندی دیگر و بدون امضا بود. فقط ۲٬۵۰۰ نسخه از این بسته ها ساخته شد. [ ۱]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفبدجنس در فروشگاه رسمی سوئیفت در دو نوع بسته بندی ویژه منتشر شد که نوع اول شامل تی شرت و سی دی این آهنگ و امضای تیلور سوئیفت[ ۲] و نوع دوم با بسته بندی دیگر و بدون امضا بود. فقط ۲٬۵۰۰ نسخه از این بسته ها ساخته شد. [ ۱]
مترادف ها
خسیس، پست، بد، متوسط، میانی، وسطی، بدجنس، پست فطرت، واقع در وسط، اب زیر کاه
خبیی، شیطان، موذی، بدجنس، بدسگال
فاسد، شریر، بدکار، بد خو، گناهکار، تبه کار، نابکار، بدجنس
مضر، حیله گر، شریر، زیان اور، موذی، بدجنس
پتیاره، سلیطه، بدجنس، اب زیر کاه، زن غرغرو
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
بد جنس: بد ذات کسی که اندیشه و رفتار بد دارد ، شیطان صفت نیز گویند چون ذات شیطان بد است و منشاء هر بدی است
بدطینت. [ ب َ ن َ ] ( ص مرکب ) بدخلق و بدخواه. ( ناظم الاطباء ) . بدسرشت و بدمزاج. ( آنندراج ) . بدنهاد. بدفطرت. بدجبلت. که بد دیگران خواهد. ( یادداشت مؤلف ) . مقابل خوش طینت. || متعدی. ظالم. ( ناظم الاطباء ) .
بدقماش. [ ب َ ق ُ ] ( ص مرکب ) که از جنس خوب نیست ( صفت جامه ) . ( از یادداشت مؤلف ) . || بدجنس. خبیث ( صفت آدمی ) . ( از یادداشت مؤلف ) .
بدجهش. [ ب َ ج َ هَِ ] ( ص مرکب ) بدسرشت. بدخلقت. بدطبیعت. بدبخت :
چو آن بدجهش رفت نزدیک شاه
ورا دید، بنده درِ پیشگاه.
فردوسی.
چو آن بدجهش رفت نزدیک شاه
ورا دید، بنده درِ پیشگاه.
فردوسی.
حیله گر ( روباه مکار ، ) , . شیاد. پلید. بد طینت. بد ذات.
بد ذات
ناجوانمرد