بدترکیب

/badtarkib/

مترادف بدترکیب: بدریخت، بدشکل، بدقیافه، بدقواره، بدگل، بدلقا، بدمنظر، بدنما، بدهیکل، بدهیئت، زشت، کریه، کریه المنظر

متضاد بدترکیب: قشنگ، خوش ترکیب

برابر پارسی: بی ریخت، زشت

معنی انگلیسی:
ungainly, clumsy, shapeless, ugly

لغت نامه دهخدا

بدترکیب. [ ب َ ت َ ] ( ص مرکب ) بدریخت. بدقواره. بدهیأت. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

بد ریخت بد قواره .

فرهنگ معین

( ~. تَ ) [ فا - ع . ] (ص . ) زشت ، ناپسند.

واژه نامه بختیاریکا

سِپِله ( سپلمِنه ) ؛ شلشته گلشتِه؛ مَوچول؛ نکرِه؛ تِقِش؛ نه وُر بارت

مترادف ها

clumsy (صفت)
زمخت، بدترکیب، خام دست، ناازموده

فارسی به عربی

اخرق

پیشنهاد کاربران

واژگان کتیچی
در گویش کتیچی، بدشِگِل، می گویند.
ناهماهنگ، زشت سیما/
این اصطلاح در مورد مصنوعاتی کاربرد دارد که ساختار ظاهری آنها به درستی کنار هم چیده نشده باشد یا به لحاظ دیداری خوشایند واقع نگردد و به طور کلی با تصویر ایده آل ذهنی و مورد نظر ما فاصله داشته باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

البته این موضع می تواند نسبی باشد و با توجه به تجربیات و سلایق هر کس متفاوت خواهد بود.

کردنگ
یعنی بد قواره بدریخت زشت