بدتر


معنی انگلیسی:
worse

جدول کلمات

اسو

مترادف ها

worse (صفت)
بدتر، وخیم تر

فارسی به عربی

اسوا

پیشنهاد کاربران

بتر. [ ب َ ت َ ] ( ن تف ) مخفف بدتر. ( از آنندراج ) . نکوهیده تر، و آن را بَتَّر ( با تشدیدتاء ) نیز خوانده اند. ( از ناظم الاطباء ) :
یکی ترک بدنام او گرگسار
گذشته برو بر بسی روزگار
ز آهریمن بدکنش بد بتر
...
[مشاهده متن کامل]

بچنگ اندورن بد سلاحش تبر.
دقیقی.
چگونه بلائی که پیوند تو
نجویی بد است و بجویی بتر.
دقیقی.
ولیکن کنون زین سخن چاره نیست
دگر زو بتر نیز پتیاره نیست.
فردوسی.
چو دانی که از مرگ خود چاره نیست
ز پیری بتر نیز پتیاره نیست.
فردوسی.
نهانی بتر زآشکارا شود
دل مردمان سنگ خارا شود.
فردوسی.
دور بودن ز چنان روی غمی ست
هرچه دشوارتر و هرچه بتر.
فرخی.
بر او مردمی کو کبر دارد
بتر باشد هزاران ره ز کافر.
فرخی.
عید او فرخ و فرخنده و او فرخ روز
روز عید عدوی دولت او هرچه بتر.
فرخی.
کار عدو و کار کیا نابنوا شد
زین نیز بتر باشدشان نابنوایی.
منوچهری.
دشمنت را همیشه نذیرست بخت بد
از بخت بد بتر نبود مرد را نذیر.
منوچهری.
هرکس که خویشتن نتواند شناخت. . . وی از شمار بهایم است بلکه بتر از بهایم. ( تاریخ بیهقی ) . پنجم آنکه اندیشم که مخلوقی را چون من کار ازین بترست شکر کنم. ( تاریخ بیهقی ) . حال غازی بدانجای رسانیدند که هر روزی رأی سلطان را در باب وی بتر میکردند. ( تاریخ بیهقی ) .
بتر دشمن و نیکتر دوست کیست
سر هر درستی و هر درد چیست.
اسدی.
بنزد پدر دختر ار چند دوست
بتر دشمن و مهترین ننگش اوست.
اسدی.
تو از بردباران به دل ترس دار
که از تندِ در کین بتر بردبار.
اسدی.
هرچند هست بد ما را ز مرد بد بتر نیست
با فعل بد منافق جز مار کور و کر نیست.
ناصرخسرو.
و هر هفته فتنه ای. . . و قتل و غارت و سوختن بتر از آنک ببغداد. . . ( از مجمل التواریخ و القصص ) .
خوگری از عاشقی بتر بود. ( کلیله و دمنه ) .
به آشکار بدم در نهان ز بد بترم
خدای داند و من آشکار و پنهانم.
سوزنی.
درد عشق تو بوالعجب دردیست
که چو درمان کنم بتر گردد.
خاقانی.
با این پلنگ گوهری از سگ بتر بوم
گر زین سپس دوم چو سگ اندر قفای نان.
خاقانی.
با توبچنین دردی دل خوش نکنم حقا
الا که بعذر آن دردی بترم بخشی.
خاقانی.
خصمی کژدم بتر از اژدهاست
کان ز تو پنهان بود این برملاست.
نظامی.
سگم وزسگ بتر پنهان نگویم
گرت جان از میان جان نگویم.
نظامی.
پیر بدو گفت نه من خفته ام
زآنچه تو گفتی بترت گفته ام.
نظامی.
چون بدی پیش آید از بتر بترس. ( مرزبان نامه ) .
بچشم عقل نگه می کنم یمین و یسار
بشاعری بتر اندر جهان ندیدم کار.
کمال اسماعیل.
دوستی ابله بتر از دشمنیست
او به هر حیله که دانی راندنیست.
مولوی.
بتر زانم که خواهی گفت آنی
ولیکن عیب من چون من ندانی.
سعدی.
زخم دندان دشمنی بتر است
که نماید بچشم مردم دوست.
سعدی ( گلستان ) .
بگیتی بتر زین نباشد بدی
جفا بردن از دست همچون خودی.
سعدی ( بوستان ) .
مردمان روزبهی می طلبند از ایام
مشکل این است که هر روز بتر می بینم.
حافظ.

بَدتریدن = بدتر شدن.
بدتراندن = بدتر کردن.
بد
افتضاح
بد تر:worse
بد ترین:the worst
اسو
Bad; ; ; ; ; ; ; ; ; ; ; بد
Worse؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ بدتر
Worst؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ بدترین

بپرس