یکی آنکه در نفس خودبین مباش
دگر آن که در جمع بدبین مباش.
سعدی ( بوستان ).
دیده بدبین بپوشان ای کریم عیب پوش زین دلیریها که من در کنج خلوت می کنم.
حافظ.
در آن بساط که حسن تو جلوه آغازدمجال طعنه بدبین و بدپسند مباد.
حافظ.
- امثال :برکنده به ، آن چشم که بدبین باشد
بدبین همه جا در خور نفرین باشد.
( جامعالتمثیل ).
|| در اصطلاح فلسفه ، آن که آفرینش را پر از یأس و حرمان و بدبختی داند مقابل خوش بین. ( فرهنگ فارسی معین ). دهرنکوه. ( یادداشت مؤلف ). || صاحب چشم بد. آنکه عین الکمال دارد. ( یادداشت مؤلف ).