بدبده

/badbade/

مترادف بدبده: بدبدک، بلدرچین، کرک

لغت نامه دهخدا

بدبده. [ ب َ ب َ دَ / دِ ] ( اِ ) بلدرچین. کرک. سَلْوی ̍. سمانی. سمانه. ورتیج. بودنه. سماری. قتیل الرعد. ( یادداشت مؤلف ). || ( اِ صوت ) حکایت صوت بلدرچین. بانگ بودنه. اسم صوت بلدرچین. نام آواز بودنه. ( یادداشت مؤلف ).

بدبده. [ ب َ ب ِ دِه ْ ] ( ص مرکب ) در تداول عامه ٔکسی که وامهای خود را به آسانی نپردازد. آن که مال قرض گرفته را به آسانی ادا نکند. بدمعامله. غریم سوء.بل . مقابل خوش حساب ، خوش معامله. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

کسی که وام خود را ندهد یا مسامحه کند
( صفت ) آنکه قرص خود را بموقع و بسهولت نپردازند کسی که وام خویش را بسختی و با مراجع. مکرر ادا کند .
بلدرچین کرک .

فرهنگ عمید

= بلدرچین
کسی که وام خود را ندهد یا در دادن آن مسامحه و تٲخیر می کند، بدحساب.

گویش مازنی

/bad bade/ بلدرچین

واژه نامه بختیاریکا

( بدبدِه ) از گونه های پرنده

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:بلدرچین

فارسی به عربی

سمن

پیشنهاد کاربران

بپرس