بروز سیاه نشستن ؛ بدبخت و بیچاره شدن.
خاک نشین شدن . [ ن ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) بدبخت شدن . ناچیز و فقیر شدن .
تنگ شدن پرگار کسی ؛ بدبخت شدن او :
نبینی که پرگار من تنگ گشت
جوانی شد و عمر بیشی گذشت.
اسدی.
نبینی که پرگار من تنگ گشت
جوانی شد و عمر بیشی گذشت.
اسدی.
از دولت افتادن ؛ بدبخت شدن. از دست دادن بخت ودولت.
شقاوت