لغت نامه دهخدا
بداوة. [ ب َ وَ ] ( ع اِمص ) بداءَة. رجوع به بداءة شود.
بداوة. [ ب َ وَ ] ( ع اِ ) آنچه اول پیدا گردد از هر چیز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آنچه اول ظاهرگردد از هر چیزی. ( ناظم الاطباء ) ( از قاموس از ذیل اقرب الموارد ). || سماروغ. || نوعی از خاک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
بداوة. [ ب َ / ب ِ وَ ] ( ع اِ ) صحرا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). صحرا و دشت. ( ناظم الاطباء ). بادیه. ( از اقرب الموارد ). بِداوّی منسوب است به آن. ( منتهی الارب ). || اقامت در بادیه. خلاف حضارت. ( از اقرب الموارد ). خلاف حضر. ( منتهی الارب )( آنندراج ). بدوی منسوب است به آن. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) در بادیه اقامت کردن صحرا نشین شدن .
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید