به آمد ≠ بدآمد
ه آمد. [ ب ِه ْ م َ ] ( مص مرکب مرخم ) خوبی و خوشی پیش آمدن . مقابل بدآمد. ( فرهنگ فارسی معین ) :
چو روز مرد شود تیره و بگردد بخت
هم او بدآمد خود بیند از به آمد کار.
ابوحنیفه ٔ اسکافی .
... [مشاهده متن کامل]
نیست روزی وگرچه اندیشه
بر به آمد شد از هوا مقصور.
مسعودسعد.
نیک آمد و به آمد خلق خدای از اوست
نصرت بجز ورا بجهان کی بود روا.
سوزنی .
کنون خود را ز تو بی بیم کردم
به آمد را بتو تسلیم کردم .
نظامی .
|| خوبی و خوشی پیش آمدن . ( فرهنگ فارسی معین ) : زنان بی دیانت و امانت باشند. . . وبر موجب هوا و مراد خود روند و به آمد خویش خواهند. ( سندبادنامه ص 215 ) .