بداسقان. [ ب َ ] ( معرب ، اِ ) بیونانی حشیشی است گرم و خشک و آنرا بعربی کف الکلب خوانند. ( برهان قاطع ) ( از آنندراج ). بدسغان بدشغان. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). معرب از بذستکان فارسی و آن گیاهی است شبیه ببردی و زردرنگ ذهبی و باریکتر از بردی و از آن نرمتر و منبت او نیزارها و در آبهای ایستاده و اهل زنج دست برنجن از آن می سازند و گویند در آذربایجان بسیار است. ( تحفه حکیم مؤمن ). بداشقان. باشغان. بدکشان. قاتل ابیه. ( از مخزن الادویه ). بدسکان. بذسقان. بدسقان. ( یادداشت مؤلف ) . و رجوع به بدسغان شود.
فرهنگ فارسی
بیونانی حشیشی است گرم و خشک و آنرا بعربی کف الکلب خوانند بدسغان .