بد گوشت

/badguSt/

لغت نامه دهخدا

بدگوشت. [ ب َ ] ( ص مرکب ) بدخلق. کج خلق.بدادا. نچسب. تلخ. دیرپیوند. آنکه دیر مأنوس و مألوف شود. آنکه برای بازی و مزاح با دوستان همراهی نکند. آنکه با مردمان کم آمیزد. آنکه با دوستان مرافقت نکند. آنکه بملاطفت نرم و مهربان نشود. ( از یادداشتهای مؤلف ). || آنکه جراحت تن او دیر بهبودو التیام پذیرد. مقابل خوش گوشت. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

بد خلق کج خلق .

پیشنهاد کاربران

بپرس