بد گواری

لغت نامه دهخدا

بدگواری. [ ب َ گ ُ ] ( حامص مرکب ) سوءهضم. ( یادداشت مؤلف ). بدطعمی. بدبویی :
کباب دل دشمنان ترا
نبویند از بدگواری کلاب.
سوزنی.
و رجوع به گواریدن شود.

فرهنگ فارسی

سوئ هضم بد طعمی .

فرهنگستان زبان و ادب

{maldigestion} [تغذیه، علوم پایۀ پزشکی] هضم نامطلوب یا نارسا متـ . سوءهاضمه

اصطلاحات و ضرب المثل ها

{maldigestion} [تغذیه، علوم پایۀ پزشکی] هضم نامطلوب یا نارسا متـ . سوءهاضمه

مترادف ها

indigestion (اسم)
سوء هاضمه، بد گواری، دیر هضمی، رودل

dyspepsia (اسم)
سوء هاضمه، عدم هضم، اختلال هضم، بدی گوارش، بد گواری

فارسی به عربی

عسر الهضم

پیشنهاد کاربران

بپرس