بدنسب. [ ب َ ن َ س َ ] ( ص مرکب ) بدنژاد. که اصل و نسب بدی دارد : کید حسود بدنسب با چون تو شاه دین طلب خاری است جفت بولهب در راه طاها ریخته.خاقانی.