بد نام کردن


معنی انگلیسی:
stigmatize, smear, to defame, to disgrace
bespatter
, blot, defame, denigrate, discredit, disgrace

مترادف ها

denigration (اسم)
بد نام کردن

lynch (فعل)
بد نام کردن، زجر کشی کردن

vilify (فعل)
بدگویی کردن، بد نام کردن، بهتان زدن

blemish (فعل)
خوار کردن، عیب دار کردن، بد نام کردن، لکه دار کردن، خسارت وارد کردن، اسیب زدن، افترا زدن

attaint (فعل)
خوار کردن، محکوم کردن، بد نام کردن، مقصر دانستن

asperse (فعل)
خوار کردن، بد نام کردن، هتک شرف کردن، اهانت وارد اوردن، اب پاشیدن به

defame (فعل)
خوار کردن، بد نام کردن

denigrate (فعل)
بد نام کردن، سیاه کردن، لکه دار کردن، سیاه ساختن

malign (فعل)
بد نام کردن، بدخواهی کردن

traduce (فعل)
بد نام کردن، افترا زدن به، لکه دار کردن، بهتان زدن به، رسوا کردن

calumniate (فعل)
بد نام کردن، لکه دار کردن، افترا زدن، بهتان زدن به

فارسی به عربی

التشهیر، اطعن به , اعدام , عیب , موذی ، تشویه السمعة

پیشنهاد کاربران

صورت زشت کردن. [ رَ زِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نام کسی را زشت کردن. کسی را بدنام کردن. برای کسی سخن چینی کردن چنانکه او را از نظر اندازند : چه چاره بود جز از فرمانبرداری که مضربان مفسد صورت من زشت کرده بودند.
...
[مشاهده متن کامل]
( تاریخ بیهقی ) . امیر محمد. . . جستجوی کارهای برادر کردی و همیشه صورت او زشت می گردانید. ( تاریخ بیهقی ) .

آب بزشت ( بزشتی ) در جوی کسی راندن ؛ او را بدنام و متهم کردن :
یکی چاره سازم که بدگوی من
نراند بزشت آب در جوی من.
فردوسی.
ننگین
اتهام

بپرس