بدقولی. [ ب َ ق َ / قُو ] ( حامص مرکب ) خلف قول. مخلافی. ( یادداشت مؤلف ). عمل بدقول. بدعهدی. مقابل خوش قولی.- بدقولی کردن ؛ بدعهدی کردن : و عهد ایشان ( پریان ) درست باشد و بدقولی نکنند. ( اسکندرنامه نسخه سعید نفیسی ).