بد سوار

لغت نامه دهخدا

بدسوار. [ ب َ س َ ] ( ص مرکب ) سوار بد. ( ناظم الاطباء ). مقابل شهسوار. ( آنندراج ). کفل. امیل. ( یادداشت مؤلف ). || اسب گشن تند و سرکش. اسب شریری که رام نباشد. ( ناظم الاطباء ). اسب سرکش و نارام. ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

سوار بد یا اسب گشن تند و سرکش .

پیشنهاد کاربران

بپرس