بدجلو. [ ب َ ج ِ ل َ / لُو ] ( ص مرکب ) اسپ سرکش. ( غیاث اللغات ). اسبی که مطاوعت سوار نکند. ( آنندراج ). ستور سرکش که بواسطه لگام رام نگردد. ( ناظم الاطباء ) : پربجولان مباش تیزعنان توسن روزگار بدجلو است.نورالدین ظهوری ( از آنندراج ).