بدتنی. [ ب َ ت َ ] ( حامص مرکب ) دیوانگی. جنون . ( از ولف ) : بپوشند پیراهن بدتنی ببالند با کیش آهرمنی.فردوسی.
بد تنی: بد نهادی، دیوانگی که بی شرمی و بدتنی کرده ایفراوان، دل من بیازرده اینامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۸٠.+ عکس و لینک