هنرپرور و راد وبخشنده گنج
از این تخمه هرگز نبد کس به رنج
نهادند بر دشمنان باژ و ساو
بداندیشگان بارکش همچو گاو.
فردوسی.
چنین روز، روزت فزون باد و بخت بداندیشگان را نگون باد بخت.
فردوسی.
سپه را ز دشمن تن آسان کنیم بداندیشگان را هراسان کنیم.
فردوسی.
که پور پشنگ آن بداندیشه مردکجا جای گیرد بروز نبرد.
فردوسی.
نگویم بداندیشه را نیز بدکز آن گفته باشم بداندیش خود.
نظامی.
- بداندیشه گشتن ؛ بدگمان و بداندیش شدن ، بدخواه شدن. دشمن شدن : چو دیدی که دارا جفاپیشه گشت
گناهی نه ، با من بداندیشه گشت.
نظامی.