( بدآمیز ) بدآمیز. [ ب َ ] ( ن مف مرکب ) بدسرشت. با بد درآمیخته. که سرشتش با بدی و زشتی درآمیخته باشد. بدخمیره : بدو داد مرد بدآمیز را چنان بدکنش مرد خونریز را.
فردوسی.
فرستاده آمد پیامش بداد نبد در دلش جای پیغام و داد سر بی خرد زآن سخن تیز گشت بجوشید و مغزش بدآمیز گشت.