دمی که بخیه کند راز من بلند شود
صدای خنده چاک از لب گریبانها.
سالک یزدی ( از آنندراج ).
لغت نامه دهخدا
دمی که بخیه کند راز من بلند شود
صدای خنده چاک از لب گریبانها.
فرهنگ فارسی
بخیه زدن با کنایه از فاش کردن راز .
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
کوک زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) دو پاره جامه را بهم پیوند کردن به طریق استعجال تا در دوختن کم و زیاده نشود. ( آنندراج ) . بخیه زدن با دست در روی پارچه و جامه. ( از فرهنگ فارسی معین ) . با بخیه های خرد دوزند. با بخیه های دورادور دوختن بار اول را. جامه را با بخیه های درشت دوختن. شَمج. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
... [مشاهده متن کامل]
خس بود در لفظ تازی کوک و اندر شاعری
کوک زن بر سوزنی گر خوش نراند لفظ خس .
سوزنی.
... [مشاهده متن کامل]
خس بود در لفظ تازی کوک و اندر شاعری
کوک زن بر سوزنی گر خوش نراند لفظ خس .
سوزنی.