بخیق

لغت نامه دهخدا

بخیق. [ ب َ ] ( ع ص ) رجل بخیق ؛ مرد یک چشم. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اعور. باخق. مبخوق. ( از ذیل اقرب الموارد ). || عین بخیق ؛ چشم کور. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

بپرس