بخچ. [ ب َ ] ( ص ) چیزی که با کوبیدن پهن شود. ( شعوری ). بخیچ. ( ناظم الاطباء ). چون میوه پخته که پای بر سر آن نهی و هرچه بدان ماند. || چیزی که فشار داده شود. ( فرهنگ شعوری ). || ( اِ ) زاج سیاه. ( فرهنگ شعوری ). و رجوع به بخج و پخچ شود. بخچ. [ ب َ خ ِ ] ( اِ ) تاب. ( فرهنگ شعوری ).