بخویشتن کشیدن. [ ب ِ خوی / خیش ت َ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) به سوی خود جلب کردن. بر سر خود آوردن. خود را مبتلا ساختن : عشق بیماریی است که مردم آن را خود بخویشتن کشد و چون محکم شد بیماریی باشد تا وسواس مانند مالیخولیا و خود کشیدن آن بخویشتن چنان باشد که مردم اندیشه همه اندر خوبی و پسندیدگی صورتی بندد و امید وصل او اندر دل خویش محکم کند و قوت شهوانی او را برآن مدد میدهد تا محکم گردد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).