بخوردان


مترادف بخوردان: بخورسوز، سپندسوز، مجمر

لغت نامه دهخدا

بخوردان. [ ب َ / ب ُ ] ( اِ مرکب ) مجمر بخور. ( ناظم الاطباء ). مجمر. ( آنندراج ). بوی سوز. مجمره. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به نشوءاللغة ص 98 ح 1 شود.

فرهنگ فارسی

فرهنگ عمید

ظرف فلزی که در آن بخور دود کنند.

فرهنگستان زبان و ادب

{incense altar} [باستان شناسی] نوعی بَرواره، مخصوص سوزاندن گیاهان خوشبو در مراسم آیینی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بخور و بخوردان، بخار یا دود حاصل از تبخیر یا سوزاندن مواد خوشبو و ظرف مخصوص این کار است.
استفاده از بخور برای ایجاد بوی خوش یا استفاده های مذهبی، درمانی و نظایر آن قدمتی تاریخی دارد.

پیشینه استفاده از بخور
از روزگار باستان تاکنون در مراسم و آیین ها مواد و روغنهای خوشبو، از جمله چوبها و صمغهایی نظیر اسپند ، عود ، چوب انار ، سرو ، صندل ، عنبر ، کندر ، لُبان یا لوبان یا ترکیبی از آن ها را می سوزانند یا تبخیر می کنند

← در دین زرتشت
در فرهنگها و متون مختلف با نامهایی چون آتشدان، بخورسوز، بخوره، بوی سوز، عطرسوز، عودسوز، عودگردان، مَدْخَنِه، مذبح، مجمر، مجمره، و منقل از آن یاد شده است.

← هزاره سوم تا هزاره اول قبل میلاد
...

جدول کلمات

مجمر

مترادف ها

thurible (اسم)
مجمر، بخور سوز، بخوردان

پیشنهاد کاربران

بپرس