بخورد دادن

لغت نامه دهخدا

بخورددادن. [ ب ِ خوَرْدْ / خُرْدْ دا دَ ] ( مص مرکب ) بخورد کسی یا جانوری یا چیزی دادن ؛ به او خورانیدن : روزی هادی صحنی برنج نیمی بخوردو نیمی در وی زهر کرد و به مادر فرستاد گفت مرا این خوش آمد و بتو فرستادم ، خیزران دریافت و بخورد سگی دادند در حال بمرد. ( مجمل التواریخ و القصص ص 340 ).

فرهنگ فارسی

بخورد کسی یا جانوری یا چیزی دادن به او خورانیدن .

پیشنهاد کاربران

بپرس