بخود گرفتن

لغت نامه دهخدا

بخود گرفتن. [ ب ِ خوَدْ / خُدْ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) بی جهت تعارف و ریشخند یا تبریکی را منسوب بخود پنداشتن. || بی علت افاده کردن. ( فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ).

فرهنگ فارسی

بی جهت تعارف و ریشخند یا تبریکی را منسوب بخود پنداشتن یا بی علت افاده کردن .

مترادف ها

assume (فعل)
فرض کردن، وانمود کردن، بخود بستن، گرفتن، بعهده گرفتن، انگاشتن، بخود گرفتن، پنداشتن، تقبل کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن

پیشنهاد کاربران

بخود گرفتن ؛ بخود منتسب کردن. بخود نسبت دادن.

بپرس