بخود پیچیدن

مترادف ها

writhe (فعل)
پیچ و تاب خوردن، بخود پیچیدن، ازرده شدن

flinch (فعل)
عدول کردن، لرزیدن، شانه خالی کردن، بخود پیچیدن، دریع داشتن

فارسی به عربی

جفلة

پیشنهاد کاربران

بپرس