( بخود آمدن ) بخود آمدن. [ ب ِ خوَدْ / خُدْ م َ دَ ] ( مص مرکب ) بهوش آمدن. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بحال آمدن از حمله های غشی. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
( بخود آمدن ) بهوش آمدن بحال آمدن از حمله های غشی .
پیشنهاد کاربران
بخود آمدن ؛ بهوش آمدن. افاقه حاصل کردن.
to come to yourself When he was come a little to himself, the messenger asked him leave to deliver that part of his embassy which the prince had not yet divined, and the prince cried, I permit thee