بخوبریده

اصطلاحات و ضرب المثل ها

معنی اصطلاح -> بُخُوبریده
حقه باز؛ متقلب؛ پشت هم انداز
مثال:
این مرتیکه از آن پاچه ورمالیده های بُخُوبریده است.
( حاجی آقا – صادق هدایت )
توضیح:
بُخُو ( در اصل از ترکی ) حلقه و زنجیری است که معمولا به یک وزنه ی سنگین متصل است و به دست و پای چارپایان و محکومان می بستند. به این ترتیب بُخُوبریده یعنی حیوانی / کسی که زنجیرش پاره و جلویش ول شده.
همچنین ← «پاچه ورمالیده» و «پاردُم سابیده»

پیشنهاد کاربران

بُخوبُر : دزدی که حلقهٔ دست و پای چارپایان را می گشاید و آن ها را می رباید.

بپرس