بخع
لغت نامه دهخدا
بخع. [ ] ( ع مص ) ناامید کردن کسی را. شرمگین کردن او را. || بتندی سرزنش کردن. ( از دزی ج 1 ص 55 ).
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲(بار)
کشتن و تلف کردن خود از اندوه شاید تو خودت را تلف کنی از این که ایمان نمیآورند در قاموس و مفردات آمده: «البخ قتل النفس غَمّاً» این کلمه معانی دیگری نیز دارد ولی در قرآن نیامده است. اقرب الموارد گفته: «بَخَعَ نفسه: قَتَلَهُ مِنْ وَجْدٍ اَو غَیظٍ».
کشتن و تلف کردن خود از اندوه شاید تو خودت را تلف کنی از این که ایمان نمیآورند در قاموس و مفردات آمده: «البخ قتل النفس غَمّاً» این کلمه معانی دیگری نیز دارد ولی در قرآن نیامده است. اقرب الموارد گفته: «بَخَعَ نفسه: قَتَلَهُ مِنْ وَجْدٍ اَو غَیظٍ».
wikialkb: ریشه_بخع
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید