چو بیچاره گشتند و فریاد جستند
برایشان ببخشود یزدان کرکر.
دقیقی.
ترا ایزد از دست او رسته کردببخشود و رای تو پیوسته کرد.
فردوسی.
کجا او ببخشود و دل نرم کردسر کینه خود پرآزرم کرد.
فردوسی.
نگاری بر کفم دادی که چون آواش بشنودم بر آن کس کاین نگار از کف او گم شد ببخشودم.
فرخی ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 417 ).
بسی گشت در خاک زنهارخواه ببخشید خون و ببخشود شاه.
( گرشاسب نامه ).
چو بر خزانه ببخشود و مالها بخشیدنماند کس که بر آن کس ببایدش بخشود.
مسعودسعد.
از تو بخشودن است و بخشیدن وز من افتادن است و شخشیدن.
سنایی.
بوسه ای خواستم نبخشیدی لابه ها کردم و نبخشودی.
انوری.
مرغان و ماهی در وطن آسوده اند الاّ که من بر من جهانی مرد و زن بخشوده اند الا که تو.
خاقانی.
دشمنان چون بر غمم بخشوده اندبر سر دشمن روان خواهم فشاند.
خاقانی.
کوه غم بر جانم و گردون نبخشاید مراکاین غم ار بر کوه بودی من برو بخشودمی.
خاقانی.
بر آن حمال کوه افکن ببخشودبسر زانو بزانو کوه پیمود.
نظامی.
از بس که نمود نوحه سازی بخشود دلم بر آن نیازی.
نظامی.
ببخشود بر حال مسکین مردفروخورد خشم سخنهای سرد.
سعدی ( بوستان ).
خبیثی که بر کس ترحم نکردببخشود بر وی دل نیکمرد.
سعدی ( بوستان ).
بیشتر بخوانید ...