نه بخشایش آرد بکس بر نه مهر
دژآگاه دیوی پرآژنگ چهر.
فردوسی.
که ایوان او بود زندان من چو بخشایش آورد یزدان من.
فردوسی.
کنون رنج مهرش بجایی رسیدکه بخشایش آرد هرآنکس بدید.
فردوسی.
نه بخشایش آرد بهنگام خشم نه خشم آیدش گاه بخشش بچشم.
فردوسی.
خبر به پادشاه رسید برنشست و به مصاف بوزنگان آمد و چندانی را بکشت که بخشایش آورد. ( نامه تنسر ).دلش در مخزن آسایش آور
برآن بخشودنی بخشایش آور.
نظامی.