بخش کردن


معنی انگلیسی:
allocate, allot, apportion, deal, dissever, divide, dole, impart, mete, parcel, partition, prorate, share, slice, split, spread, divvy, to divide, to distribute

لغت نامه دهخدا

بخش کردن. [ ب َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تقسیم کردن. ( ناظم الاطباء ). تقسیم. اقتسام. قسم. قسمة. ( ترجمان القرآن جرجانی ). اقتسام. ( تاج المصادر بیهقی ). تقسیم. قسم. توزیع. ( دهار ). توزیع کردن. بخش کردن. ( یادداشت مؤلف ):الاستقسام ، بخش کردن خواستن. ( المصادر زوزنی ) : ساعات و اوقات را بخش کرده بود زمانی بنماز و خواندن ، زمانی بنشاط و خوردن ، زمانی کار پادشاهی بازنگریدن. ( تاریخ سیستان ). و هر مال و کراع و ملک کی آن را خداوندی پدید نبودی بر درویشان و مستحقان و مصالح ثغور قسمت و بخش کرد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 91 ). پس کیومرث این مدت را بدین گونه بدوانزده بخش کرد. ( نوروزنامه ). [ معاویه ] شهرها جمله بر امیران بخش کردو عمرو عاص را مصر داد. ( مجمل التواریخ و القصص ).
اگر گنجی کنی بر عامیان بخش
رسد هر کدخدایی را برنجی.
سعدی ( گلستان ).
یکی را ازبندگان خاص کیسه ای درم داد تا بر زاهدان بخش کند. ( گلستان ).
بخش کن روز خویش و شب را نیز
مگذران بر فسوس عمر عزیز.
اوحدی.
- امثال :
جو دو خر را بخش نداند کرد ؛ بسیار ناکافی و بیکاره است. ( امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 591 ).
در جنگ حلوا بخش نمی کنند ؛ ضرب و شتم در نزاع و خلاف ، طبیعی باشد. ( از امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 782 ).
|| پاره پاره کردن : و او را بزخمهای پیاپی وضربهای بی محابا بخش کردند و جان او را که حشاشه مکرمت بود بر باد دادند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || بخشیدن. عطیه کردن. عطا کردن :
همه بخش کرد آنچه بد بر سپاه
سراپرده و خیمه تخت و کلاه.
فردوسی.
چو بر گل گران بدره ها بخش کرد
همه رنگ رخسارشان رخش کرد.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
بقنطار زر بخش کردن ز گنج
نباشد چو قیراطی از دسترنج.
سعدی ( بوستان ).
|| مقدر کردن. تقدیر کردن. نصیب دادن :
از آن بخش کایزد بکرده ست پیش
نه کم گردد از رنج روزی نه بیش.
اسدی.
جهاندار بخشی که کرده ست پیش
از آن بخش کمتر نگردد نه بیش.
اسدی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - بهره بهره کردن بحصه ها قسمت کردن . ۲ - تقسیم کردن تقسیم

مترادف ها

assign (فعل)
واگذار کردن، اختصاص دادن، گماشتن، معین کردن، تعیین کردن، مقرر داشتن، بخش کردن، ارجاع کردن، قلمداد کردن، ذکر کردن

share (فعل)
بخش کردن، سهم بردن، تسهیم کردن، قیچی کردن

lot (فعل)
جور کردن، بخش کردن، تقسیم بندی کردن، سهم بندی کردن

divide (فعل)
جدا کردن، تقسیم کردن، بخش کردن، طبقه بندی کردن، پخش کردن، مجزا کردن، سوا کردن، قسمت کردن

apportion (فعل)
تقسیم کردن، تخصیص دادن، بخش کردن

minister (فعل)
بخش کردن، پرستاری کردن، خدمت کردن، کشیش کمک کردن، عبادت کردن

فارسی به عربی

تقسیم , حصة , خصص , قطعة , وزیر

پیشنهاد کاربران

تقسیم
برخ کردن. [ ب َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ایجاد کردن. ( از ناظم الاطباء ) . || بخش کردن. سهم کردن.
بخش کردن bakhsh cardan ، سیلاب کردن کلمه ، تفکیک گویش کلمه به یک دو یا چند قسمت ، هجا بندی کلمه ، قطعه قطعه کردن لغت ، پاره بندی گویشی لغت
چندبخشی

spelling
بخش کردن کیف

بپرس