بخجیدن. [ ب َ دَ ] ( مص ) بخچیدن. دراز کردن. طویل کردن. ( آنندراج ). چیزی را پهن کردن. پخش کردن. ( از فرهنگ شعوری ). || حصار کردن. احاطه کردن. گرد گردیدن. ( آنندراج ). || پیچیدن. ( فرهنگ شعوری ). || خود را آزار دادن. ( آنندراج ).