بختمند. [ ب َ م َ ] ( ص مرکب ) که بخت دارد. دارای بخت و صاحب طالع نیک. ( ناظم الاطباء ). مردی دولتی. حظی. محظوظ. بخت ور. بختیار. دولتی. حظیظ. مجدود. مرغب. ( منتهی الارب ). بختاور.( آنندراج ). جدید. منأف. ( منتهی الارب ) : الا گر بختمند و هوشیاری به قول هوشمندان گوش داری.سعدی ( صاحبیه ).جدی. جد. مرد بخت مند. ( منتهی الارب ).- بخت مند شدن ؛ جد. نأف. ( منتهی الارب ).