بخاو

لغت نامه دهخدا

بخاو. [ ب ُ ] ( اِ ) بخو. ( یادداشت مؤلف ). آن قید که بپای یا دست بندند. کند. شکال. بزبان ترکی. چیزی است از آهن مثل زنجیر که در پای گنهکاران و ستوران واسب کنند و آنرا زاولانه و زولانه نیز گویند و به هندی پیکرا و ببری گویند. ( یادداشت مؤلف ). عبارت از دوحلقه آهن است متصل بهم که در پای گنهکاران و ستوران و اسب گذارند. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به بخو شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) حلقه و زنجیری که دست و پای چهار پایان را بدان بندند بخاو .

فرهنگ عمید

= بخو

پیشنهاد کاربران

بپرس